ارتجال

ارتجال

#توصیه های شیطانی به حضرت نوح علیه السلام

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷ ب.ظ

#جبهه_اقدام

#داستان_های_اقدامی 

#توصیه_شیطان_به_حضرت_نوح_علیه_السلام.

#قسمت_اول

⏪مادر داشت تو آشپزخونه با سرعت ناهار🍜 را آماده میکرد چون قرار بود با یکی از خانمهای مسجد برای خرید عروس💑 برن بازار...

آخه مادر در خیریه مسجد عضو بود و در تهیه جهاز و سیسمونی، کمک میکرد🏦

زهرا🙍 کلاس سوم دبیرستانه امتحانش را داده بود و به خونه اومده بود و داخل اتاقش مشغول بود📚

مادر صدا زد ...

زهرا جااااان بیااا عزیزم ...

زهرا بعد از چند دقیقه به آشپزخونه اومد...😢

مادر که میخواست سفارش امید و علی را به زهرا بکنه تا چشمش👀 به صورت زهرا و چشمهای قرمز و پر از اشک او افتاد سکوت کرد ...😶

زیر غذا را کم کرد و به طرف زهرا🚶 اومد.

گفت: چیییی شده؟؟ چرا گریه کردی عززززیزم؟!!💔

بعد در حالی که زهرا را در آغوش میگرفت گفت دختر خوش اخلاق و همیشه خندون من مگه گریه کردن هم بلده؟؟😅

با این حرف مادر ناگهان دوباره بغص زهرا ترکید و اینبار با صدای بلند در آغوش مادر شروع به گریه کرد...😭😭

مادر همانطور که زهرا را در بغل داشت و سرش را نوازش میکرد روی صندلی نشست و زهرا را هم در بغل گرفت و گفت هر چی شده فدای سرت عزیزم ...😟

همینکه الان سلامتی خودش یه نعمت خیلی بزرگه که باید سجده شکر کنیاااااا..🙏

همین که الان تو بغل منی خودش یه نعمت بزرگه.💞

همین که الان بابا و برادرات سالمن خودش یه نعمت بزرگه. ...😊

مادر هی از اتفاقات خوب و از نعمتهای خدا گفت❤ و گفت💚 و گفت 💙و بعد هم گفت باید خیلی خداراشکر کنیاااا...😇

تا اینکه کم کم زهرا آروم شد. از بغل مادر بیرون اومد و با صدای بغض آلودی😥 گفت:

♥مامان منکه هیچ کس را آزار نمیکنم با هیج کس بد رفتاری یا دعوا نمیکنم با همه مهربونم

 اگر یه سیب🍎 داشته باشم ده تا تیکه ش میکنم که همه دوستام بخورن

 ❌هیچکس را مسخره یا تحقیر نمیکنم.

❌ به هیچکس توهین و تهمت نمیزنم.

پس چرا بعضیا منو همیشه مسخره میکنند تحقیر میکنند توهین میکنند و حرفهای خیلی بد بهم میزنند...💘

بعد ادامه داد راستی من دیگه فردا این ژاکتم را نمیپوشم یکی دیگه برام بخرید....😔

مادر از جا بلند شد یه سر به برنج🍚 زد بعد در حالی که به سمت زهرا برمیگشت با دستهای مهربونش👋 اشکهای زهرا را پاک کرد و گفت:

حالا کی مسخرت کرده؟؟ چی بهت گفته؟؟ شایدم اصلا حرف بدی نزده باشه؟؟😏

زهرا رفت بالای کابینت نشست و پاهاش را گرفت تو بغلش و با صدای محزونی💔 گفت مامان من خیلی سیاه و زشتم؟؟🙈

مادر که تقریبا ماجرا را کامل فهمیده بود گفت:

کسی که گفته شما زشتی معلومه اصلا زشتی و زیبایی را نمیفهمه😳

صورت با نمک و مهربون و خندون تو را، با اون دندونای سفید و قشنگت را، هیچکس ندااااره.🌺

 زهرای من یه دونه است.🌷

هیچ عیبی تو صورتت نداری گل قشنگم.🌹

ادامه دارد...

❇❇❇❇❇

 جبهه اقدام انقلاب اسلامی

sapp.ir/jebheeqdam

  ذکر منبع الزامی است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۱۳
ERTEJAL ERTEJALI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی